در ستایش زندگی و دیگر هیچ…

می‌­دانم، شام‌های زیادی در پیش است

می‌­دانم، داغ­‌های زیادی خاموش است

می‌دانم، رودها و صداها خشکیـده است

می‌دانم، برف­‌های گرانی باریده است

 اما…

صبح­‌های عجیب و رودهای غریب و آفتاب­ نجیـبـی در راه است می‌دانم، می‌­دانم…

می‌­دانم، قفل‌های گرانی می‌سازند

می دانم، رنج­‌های من و تو هم‌­سازند

می‌دانم، خارهای زیادی در راه­ اند

اما…

دست‌های نجیب و راه‌های عجیب و کلیدهای غریبی در راه است می‌دانم، می­‌دانم…

هر شب تانک­‌های سیاهی می‌­آیند

هرشب خواب­‌های عجیبی می ­بیـنند

هر شب بال­‌های غریبی می ­کوبند اما…

در آتش فردا خواب­های عجیب و تانک­‌های مقوا می ­سوزند… می­دانم

شمس لنگرودی

https://soundcloud.com/musickhaaaane/shams-langroodi-yalda

امروز در سالگرد کشته‌شدن دانشجویانی که برای آزادی بیان و حقوق انسانی ایستاده بودند، ما جایی بودیم که آزادی معنای رهایی و عشق و انسانیت و حق انسان بودن بوی مسئولیت و سرمنشأبودن در زندگی می‌داد.

انسان‌هایی آزاده، بی‌منت، بی‌ریا و ناب که ایستاده بودند برای زندگی. برای زیستنی رها و آرام همچون طبیعت؛ تپنده، آفریننده و مواج.

امروز صعود سه ماهه من به قله شگفتی و ایستادگی تمام شد. صعودی که هر حرکتش فتح قله بود و آغاز از سر خط. حتی به لحظه‌های سقوط از سراشیب دره‌ یا لرزیدن در برابر بادهای سرد ترس و یا توقف در برابر صخره‌های بلند و سرسخت خودبینی و حقارت.

امشب اشک ریختم به پاس پاس‌داشته‌شدن. نه از من، که من را در پیچ‌وخم‌های کوهستان، در دهانه آتشفشان‌های خاموش حسرت، در مه سرد تنهایی و گذر از راه‌باریکه‌های پر از خار نخوت جا گذاشته بودم. بل به پاسداری از حقیقت ناب زندگی که همه ما را به آغوش وسیع خود فراخوانده و طعم گوارای عشق و شکوه یگانگی را به لب‌های تشنه جانمان چشانده است.

و خوب می‌دانم

که این ایستادگی‌ها، این قله‌های کوچک و بزرگ برآمده از خویشتن‌‌ها، رشته‌‌کوه‌های وسیع و پر از چشمه‌ می‌آفریند.

چشمه‌هایی که منشأ برکت و عشق به زندگی‌اند. به خود هستی شکوه‌مند زندگی.

چشمه‌هایی که از نیروی عظیم طبیعت می‌جوشند

در ستایش زندگی.

 

 

 

می‌دانم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط