ملکه سیاه

ملکه سیاه

کل مسیرشونُ هر روز دنبال می‌کنم. جرز دیوار، تنه کابل برق، لبه کاشی‌های لب‌پر، کناره‌های زنگ‌زده تخت، روی چین‌های زبر پتوی خاکستری… گاهی به عمد خورده‌نونای ریز یا چند تا دونه شکر رو زمین می‌پاشم و منتظر می‌مونم تا یکی‌شون از راه برسه و به بقیه خبر بده. چند دقیقه‌ای نمی‌گذره که کارگرای تازه‌نفس از راه می‌رسن و بارگیری می‌کنن…

ادامه مطلب »