آقای پول
خوشبختم از نامهنگاری با تو.
وقتی نامهات را دیدم و چشمم به امضایت افتاد که نوشته بودی آقای پول، هم خوشحال شدم از اینکه دیگر لازم نیست با عنوان حضرت و جناب و سرکار و … بخوانمت و هم به این فکر کردم که چرا جنسیت تو آقاست و نه خانم!
این را از اثرات مناسبت امروز که هشتم مارس است نمیگویم. سؤال درواقع از خودم بود. اینکه از همان نامه اول که حضرتت خواندم بیاختیار جنسیتت را هم خودم ساختم. شاید اینکه من یک زنم بیتأثیر نباشد که طرف گفتوگو را با جنس مقابلم انتخاب کنم یا بسازم.
چرا جنسیت تو آقاست و نه خانم!
و چه بسا رابطهای که با تو دارم بنا میکنم بیشباهت به گفتوگوی آنیما و آنیموس نیست.
و از این بابت خرسندم چون اکنون با این نگاه تو بخشی از وجود منی نه آن والاحضرت همایونی سریرنشین دور از دسترس من. و این نکته شگفتانگیزی است برایم.
راستش همان موقع که عبارت خرجکردن را در نامه قبلی مینوشتم سنگینیاش را احساس کردم ولی بیدرنگ به نوشتن ادامه دادم.
تلنگر بجایی زدی.
درواقع گره کور کلاف ارتباطیمان همینجاست. شهامت خرجکردن را دارم اما همواره تابع یا بهتر بگویم طوقی از درآمد و دارایی ته جیب همین شهامت را در حصار و افسار خویش مهار میکند.
یک مثال هم زدی که متوجه نشدم. درباره حاکمیت ماشین بر دادوستدها در غیاب انسانها. درست متوجه نشدم چه میخواهی بگویی. درخواست توضیح و تبیین بیشتر دارم.
با پدر و پدربزرگت (یا شاید هم عمو) ثروت و برکت هم حرف خواهم زد. اما شاید بهتر باشد پلهپله عمل کنم.
شاید لازم باشد در نامههای بعد نقبکی بزنیم به خاطرات رابطهمان در دوران کودکی.
ارادت و اخلاص
حمیرا وِی
آخرین دیدگاهها