پول عزیز
احتمالا سرت شلوغ بوده که امشب جواب ندادهای.
امروز نوسانات زیادی داشتم. صبح بعد از اینکه بازار مسگران توی سرم را خالی کردم تصمیم گرفتم کاری در مسیر رابطهمان انجام دهم. چند خبر بد شنیدم و ناامیدی را تا استخوان حس کردم ولی مقاومت کردم و بهجز یک نفر که ماند برای فردا، با بقیه طلبکارانم تماس گرفتم و به آنها گفتم که نمیتوانم سر موعد بدهیام را برگردانم.
احساسات متناقضی را تجربه کردم اما چیزی که بیش از همه تسکینم داد قدردانی و سپاسگزاری برای موهبت زندگی و همه بهرهمندیهایم تا به امروز و حتی همه محرومیتهایم داشتم.
هر وقت احساس تهی بودن و ترسیدن از آیندهای نامعلوم در همین روزهای آتی چنگ میاندازد دور گلویم، یاد آلن دو باتن میافتم که تاریخ را مسکن اخبار بد میداند. و مصمم میشوم که نبازم به هیاهوی اخبار و حوادث پیدرپی. خودم باشم و همه تلاشم را بهکار بندم که بهترین خودم باشم.
منتظر شنیدن از تو
حمیرا وی
آخرین دیدگاهها