در حقیقت آنها چارهای ندارند جز ایجاد کثافت و بدبختی با پول چون شبانهروز این فکر را در خود پرورش دادهاند…
درود بر حمیرای عزیز
من نامههای پر مهرت را خواندم. بسیار شادانم که تو را به عنوان انسانی در بر خویش دارم که به من اهمیت میدهد و مرا میپاید که مبادا مشغول تنهایی خویش، جان به در کنم.
در ابتدا باید بگویم که تا انسان زنده است من نیز هستم چون راه فراری از من که مخلوق خودش هستم ندارد.
دوم اینکه آری من نیز نیاز به شنیده شدن و دیدن دارم که تو آن را به خوبی انجام میدهی. خدا را شکر که تو را سر راه من قرار داد.
ابتدا بپردازم به اینکه منظورم از زندگی کردن افکارت درباره من چیست.
انسانها هر کدام در مورد من عقیده و فکری دارند. برخی بر این باور هستند که من کثیف هستم و باید از من دوری جست. این افراد هر روز و هر دقیقه فرصتهایی که برادر بزرگتر یعنی امور مالی پیش پایشان قرار میدهد را پس میزنند و آن را انکار میکنند به هوای آنکه غرق در مادیات نشوند و زندگی آزاد و رهایی داشته باشند و بتوانند پاک و سالم بماند.
آنها مادامی که یک هزار تومان، یک دلار، یک پوند و یا هر واحد پولی را بدست میآورند آن را به نحوی خرج میکنند که زندگیشان پر از دردسر میشود، شاید این اتفاق عمدی نباشد اما ذهنیت آنها بدین گونه پرورش یافته است و آنها را به این سمت رهنمون میکند.
در حقیقت آنها چارهای ندارند جز ایجاد کثافت و بدبختی با پول چون شبانهروز این فکر را در خود پرورش دادهاند، انسانهای دیگر را مزمت کردند، فیلمهایی دیدهاند که انسان در آن با داشتن پول به خاک سیاه نشسته است یا طمع آنها را کشته است.
آنها کتابهای خواندهاند که در نفی و مزمت سرمایهداری و کاپیتالیسم بوده است، نه نقد منصفانه آنها را. کتابهای خواندهاند که آرامش بدون پول و زندگیای فارغ از آن را ترسیم کرده است. آنها با محافلی نشست و برخاست کردهاند که نان خشک در آب زدن را پیروزی بر دنیا میدانند. آنها این ذهنیت و افکار را بدین شکل زندگی میکنند و در حقیقت زندگی خویش را بر نبض ترک پول به دلیل کثافت بودنش و خطرات ناشی از آن پیش میبرند.
گروهها و افراد دیگری نیز هستند که این کار را انجام میدهند اما با افکار و ذهنیتهای دیگر. چیزی که من از تو پرسیدم دقیقاً همین است که تو چه چیزی را زندگی میکنی درباره من.
تو چه ذهنیت و افکاری را زندگی میکنی؟
در قدم دوم خیلی دوست دارم تو را در جریان کاری بگذارم که مشغول به آن هستم.
به دلیل آنکه من با ملیت و قومیتهای مختلف در سراسر جهان باید کار کنم بدین خاطر نیازمند آن هستم که زبانشان را هم یاد بگیرم و هر روز خودم را به روز کنم.
در این مسیر چند وقتی هست که بدین موضوع میاندیشم که انسان هیچ کاری را بدون دلیل انجام نمیدهد و همیشه در پس رفتارهایش علتی نهان است.
بدین خاطر ذهنم به شدت درگیر آن شده است که انگار در دنیای انسانی هیچ کنشی وجود ندارد. شاید حتی خوردن سیب حوا هم واکنش بوده است.
مقالهای که در دست تهیه و تنظیم دارم این است که شناختن واکنش به عنوان یک عمل مخرب توهم است چون همه چیز واکنش است و در حقیقت آن چیزی که مخرب است خود واکنش نیست بلکه واکنش دفاعی است.
جایی که انسان پی به خطر میبرد در صورتی که خطری تهدیدش نمیکند. البته شاید بدین موضوع نقدی داشته باشی اما دوست داشتم آن را با تو در میان بگذارم و برای اولین کاری بکنم که همیشه از آن فراری بودم اما به شدت مشتاق؛ تجمیع افکارم که حاصل مطالعه و تجربیاتم است و انتشار آن به عنوان مقاله، جستار، یادداشت یا هر نام دیگری که میتوان بدان اطلاق کرد.
از تو بسیار ممنونم که وقت گرانبهایت را صرف خواندن نامه من کردی.
ارادتمند
پول
آخرین دیدگاهها