پیروی از اجداد شکارچی غارنشین
در سالن امور مشترکین مخابرات، شمارهام ۱۴۷ بود و نوبت ۱۲۰ را اعلام کرده بودند. جملههایی را که در ذهنم به متصدی پشت پیشخوان میگفتم، آمپر مغزم نوسان میزد. مغز نبود، تنورهای بود پر از سوال و خشم و اعتراض.
یک ماه قبل درخواست اینترنت دی.اس.ال روی خط تلفن داده بودم و هنوز وصل نشده بود. هربار که زنگ میزدم، میگفتند پورت خالی نداریم. آمده بودم حضوری پیگیری کنم. با آن کلیشه «تو این مملکت تا نری بالاسر طرف و دادوبیدار نکنی، کارتو راه نمیندازن!» اهل دعوا نیستم ولی تنور داغ بود و همه حقهای عالم از آن من بود!
برگه شمارهام را در دست میچرخاندم و دنبال راهی برای تنظیم حرارت تنور بودم. یاد «زین» افتادم و دستبهکار شدم. چند تا به کمر و پهلویش دادم و یک شکاف کوچک… حالا دفترچهای داشتم با هشت صفحه، کمی بزرگتر از بند انگشت. حس بازی تازه دکمه تنور، بروکراسی، اینترنت و صف انتظار را فشار داد.
روی اولین صفحه انگشتی، بعد از لحظهای درنگ، ناخوادآگاه یاد نماد تائو افتادم و کشیدمش. وقتی ورق میزدم، فقط ماند یک چیز: من برای چی اینجام و چی میخوام؟
نوبتم شد. خانم متصدی یا همان پاسخگوی پیشخوان شماره ۶ ازم شماره را خواست. دفترچه را باز کردم و آن را از سمتی که شماره با آب دهان مرده چاپ شده بود دراز کردم طرفش. داشت میگذاشت روی کاغذهای قبلی که از او خواستم شماره را بدهد به من. نگاهی به من کرد و ورق را برگرداند. گفتم: چیزی نیس فقط درخواستمو روش نوشتم! برگه را بهم پس داد و احتمالا پوزخندی هم از پشت ماسک سفیدش زد یا یاد اجداد مشترک غارنشینمان افتاد که تصویر شکارشان را روی دیوار حک میکردند.
الان انتظار معجزه دارید؟ که مثلا کاردستی بازیگوشانه من قرار بود یک پورت خالی را مثل خرگوشی سفید وچاق از پستوی گمشدهای از سامانه مخابراتی بیرون بکشد؟ نه جانم، پاسخ همان بود: باید صبر کنید تا پورت خالی بشه!
تازه فهمیدم دارند تقاضاهای آبان را بررسی میکنند و فعلا باید بمانم در پوست گردو و پولی را که از هیچ جا درنمیآید صاف بریزم در گلوی گشاد همراه اول.
بازی من در آن لحظه هیچ کجای دنیا را تکان نداد. نه سیستم فشل مخابرات را در ذهنم به گلستان مبدل کرد و نه مرا با اینترنت پرسرعت ارزانتری پیوند داد. تنها تأثیرش یک لحظه درنگ و خاموشی در سیستم برق مخابرات کلهام بود. یک خاموشی خیلی کوتاه بهاندازه ساختن یک «زین» که مرا از خشمی که به هیچ کجای دنیای برنمیخورد، مگر تن و روان خودم، رها کرد.
اما این زین را از کجا آوردم؟
در کارگاه باستانشناسانه دیدن شهر، اولین مشق ما این بود که با استفاده از «زین» اتفاق یا پدیده یا صحنهای از یک سفر درونشهری را توصیف کنیم. استاد یک ویدئو در یوتیوب هم فرستاد که سادهترین روش ساختن زین را آموزش میداد. کافیست در گوگل یا یوتیوب جستوجو کنید تا روش بسیار ساده درستکردن آن را یاد بگیرید (نحوه ساختن ساده زین).
اما اشتباه نکنید! ما قرار نبود زین اسب بسازیم و با آن راه بیفتیم در شهر و مشاهداتمان را توصیف کنیم! این زین با آن زین فرق دارد. برای من که تابهحال نه چیزی از آن دیده و نه شنیده بودم، زین شد یک کشف تازه، پنجرهای به روی خلاقیت در تولید محتوا و محرکی انگیزاننده برای سربرآوردن ایدههای سختزا!
اولین زین که ساختم درباره روایتی بود که قرار بود برای مشق آن را بنویسم. روایتی از یک مشاهده در شهر یا سفر درونشهری.
من پنجرهام را انتخاب کردم که سوژه مشاهده من بوده در این چند ماههای که ساکن خانه جدید شدهایم. البته من اول روایتم را نوشتم و از روی آن زین را درست کردم. یعنی با توجه به محتوای روایتم، زین هشتصفحهای را طراحی کردم. اول میخواستم همه متن روایت را تقسیم بر هشت کنم ولی دیدم اندازه زینی که با کاغذ A4 درست کردهام آنقدر نیست که جوابگوی رودهدرازی من باشد. پس همانطور که داشتم زین را ورق میزدم، بهفکرم افتاد که زین گرافیکی بسازم. و شروع کردم با نقاشی بچهگانهای که دارم محتوای هر صفحه را به دو قسمت تقسیم کردم. یک طرح فانتزی و یک عنوان یا توضیح کوتاه برای آن. و درنهایت شد این زین.
آن دفترچه کوچکی که در اداره مخابرات و با پیروی از روش نیاکان غارنشین شکارچی درست کردم یک زین بهحساب میآيد.
تاریخچه زین
پیدایش زین تاریخچه پیچیده و چندوجهی دارد. ردپای اولین زینهای معاصر را میتوان در فنزینها یا زینهای هواداری فوتبال، کمیک، داستانهای علمیتخیلی در دهههای ۳۰ و ۴۰ میلادی پیدا کرد. اما خیلی قبلتر، مارتین لوتر در قرن شانزدهم با چسباندن رسالههای خود روی در کلیسا پیشرو ابراز نظرات خود به این روش بود. همچنین میتوان به بیانیههای انقلابی هنگام استقلال امریکا و نامهای انقلابی تام پین و بنجامین فرانکلین بهعنوان «زینِستر» یا زینسازان پیشین اشاره کرد.
مبدعان این رسانه دستی و شخصی عنوان Zine را از Magazine گرفتند. خود من وقتی با این پدیده آشنا شدم دنبال معادل مناسبی برای آن گشتم ولی فقط یکی از دوستان تولیدمحتوای ویکیپدیا زحمت کشیده بود و عنوان «مج» را به گرتهبرداری از عنوان انگلیسی آن اختراع کرده بود.
راستش شما را نمیدانم ولی من یکی همین زین بیاسب و یراق را به واژه بدآوای مج ترجیح میدهم، مگر اینکه کسی پیشنهاد بهتر و آبرومندانهتری بدهد!
درخشش اصلی زین در دهه ۷۰ و با موج اعتراضی پانکها به جریان اصلی و غالب موسیقی و مطبوعات مربوط به آن بود. آنها میگفتند هرکسی میتواند خالق یک اثر موسیقایی، نمایشی و حتی رسانه چاپی باشد: آنچه یک پیام را معتبر میکند، نه انتشار از رسانهای غالب و جهتدار، بلکه اتفاقاً ردنشدن از فیلتر حافظان منافع دانهدرشتهای بازار است؛ پیامهایی که عنصر زیباشناسیشان در برابر رشد فزاینده نخبهگرایی به حاشیه رانده شده بود.
درنتیجه زین تبدیل شد به رسانه انتقادی داخلی بین پانکها و حتی با تداوم در جریانهای فمینیستی تا دهههای ۹۰ مرزهای خود را گسترش داد. پدیدآمدن جنبش «با دست خودت بساز» (DIY) در همان دهه ۷۰ و تولید ماشینهای تکثیر انبوه یا همان دستگاه کپی به رشد زینها کمک زیادی کرد.
و سرانجام در اولین دهه از هزاره جدید زین از انحصار کاغذ درآمد و سرآغاز مطبوعات الکترونیکی شد.
بله. واقعیت این است که:
زین مادربزرگ وبلاگنویسی، فیسبوک، توئیتر و هر رسانه الکترونیکی برای انتشار آزاد محتواست.
هرچند که هنوز هم زینهای کاغذی و چاپی در دنیا زندهاند و در موضوعات گوناگونی مثل موسیقی، فیلم، کمیک، جریانهای فمینیستی، ضدنژادپرستی، بهداشت، سلامت و … میتوان نمونههایشان را در کتابخانهها، جشنوارهها و کتابفروشیها پیدا کرد.
آیا احتمال دارد که روزی در ایران هم بشود چنین نسخهای را در روزنامهفروشیها یا کتابخانهها پیدا کرد؟!
کاربردهای زین
اولین ایدهای که برای کاربرد زین به ذهنم رسید این بود که در نوشتن یک مطالب میتوانم از آن استفاده کنم. مثل چیدن پلات داستان یا مثلا بخشهای متوالی روایتی که مینویسم. اما خیلی زود در آن شکست خوردم! چون میخواستم رئوس همه آن چیزی را که خواهم نوشت یکجا در صفحات زین جا بدهم. درحالیکه من از آن دستهای هستم که حین نوشتن آن را گسترش میدهم و بهندرت براساس طرح یا الگوی اولیه پیش میروم، مگر اینکه قبلا با روشهای پیادهکردن ایده مثل خوشهسازی یا آزادنویسی، به نکتهها، تلنگرها، تداعیها یا الگوهای خاصی رسیده باشم که موقع نوشتن بهکارم بیایند.
بنابراین زین در هر کاری که توالی یا پیکربندی مشخصی را میتوان از قبل تعیین کرد به درد میخورد. مثل انواع دستورالعملها، جستارهای فنی و فهرستها مخصوصا اگر همراه با تصویرسازی باشند.
کلاسهای خلاقیت، نوشتن داستان برای آنها که اول پیرنگ را مشخص میکنند، مصورسازی و انسجامبخشی به ایدههای شخصی، کاری، تهیه برنامههای هفتگی، تقویم دستی، ساخت کتابچههای کوچک در ابتدای نوشتن کتاب و مشخصکردن بخشها و فصلهای آن و حتی برای صفحهآرایی کتاب و مجله کاربردهای کوچکی از زین هستند.
شما چه کاربردی را به این فهرست اضافه میکنید؟
آخرین دیدگاهها