نویسندگی برای فبک؛ نوشتن برای اندیشیدن

اولین کتاب داستانی که خواهرم برایم خرید، همان قصه آشنای شنگول و منگول و حبه انگور بود. با این تفاوت که قهرمان‌های آن به‌جای بزبزقندی و بُزک‌هایش، خوک‌های بامزه‌ای بودند که وقتی صفحات برجسته کتاب را ورق می‌زدی، بیرون می‌جستند و قصه‌شان را برایت تعریف می‌کردند.

من در دوره اوج کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بزرگ شدم اما هرگز حتی یک کتاب هم از آن‌ نخواندم. خیلی زود رفتم سراغ رمان‌ها و داستان‌های آدم‌بزرگی که خواهرهای بزرگ‌ترم یا می‌خریدند یا به امانت می‌گرفتند. و این‌طور شد که اولین رمان زندگی‌ام را کلاس پنجم دبستان خواندم: پّر، اثر ماتیسن. پَرخوانده‌ها می‌دانند که چه انتخاب ناجوری برای یک بچه عاشقِ خواندن بود. اما هرچه که بود، اشتیاقی که از اول و دوم دبستان با خواندن تیتر روزنامه‌ها، همه تابلو‌های مغازه‌ها و خیابان‌ها و بعد مجله دانستنی‌ها، کیهان بچه‌ها، جوانان امروز، کتاب‌هایی درباره مثلث برمودا، علمی‌تخیلی‌های آیزاک آسیموف و جزوه‌های دوره آموزشی اخترشناسی از راه دور شروع شد، با رمان‌های بالزاک، خواهران برونته، دیکنز، ژول‌ورن… ذبیح‌الله منصوری، نسرین ثامنی و فهمیه رحیمی در دوره راهنمایی و دبیرستان ادامه پیدا کرد تا بعدها که از زمان عضویت در کتابخانه مرکزی دانشگاه شکل و رنگ دیگری به‌خود گرفت.

من کودکی و نوجوانی‌ام را با کتاب‌های داستان و ناداستان بلعیدم اما درهم و خودساخته. دایره واژگانم وسیع و قلم نوشتاری‌ام قوی‌تر شد اما ساختار سامان‌یافته‌ای نداشت و خط‌وربط‌ها میان ادبیات و علم و زندگی در مسیر تجربه‌ها و آزمون‌وخطا‌های بسیار در ذهنم شکل گرفت.

تازه بعد از چهل سالگی بود که متوجه شدم هنوز ساده‌ترین و اساسی‌ترین مهارت‌های تفکر در من رشد نیافته و چه دنیای تازه‌ و پر از شگفتی در برابر چشمانم روشن شد. در مسیر مربیگری فلسفه برای کودکان (فبک) اولین درسی که یاد گرفتم این بود که هنرِ تفکرْ اکتسابی است نه غریزی. تمرین‌ مداوم می‌خواهد و پرورش‌یافتگی و مهارت‌ورزی، آن‌هم با درنگ‌کردن در ساده‌ترین مفاهیم و مسائل روزمره زندگی، پرسشگری و گفت‌وگو درباره آن‌ها.

در حرکت و کنج‌کاوی و پرسش و گفت‌وگو بودن همگی از ویژگی‌های کودکان است و اگر در مسیر درست و به‌سامان هدایت شود، نیروی خلاق درون‌شان بارور می‌شود؛‌ اهل فکر و منطق و استدلال می‌شوند و به‌جای تقلید کور از هرآنچه مُد زمانه است در اندیشه و عمل، نقادانه به جهان می‌نگرند و آن را از نو می‌سازند.

ناف آدمیزاد را با قصه بریده‌اند. هرجای هستی‌اش را قطع کنند، از همان‌جا قصه‌ای، روایتی جوانه می‌زند و رشد می‌کند و جان می‌گیرد. قصه‌ات را به من بگو تا جهانت را تماشا کنم؛ قصه‌ات را به من بگو تا اندیشه‌ات را بکاوم؛ قصه‌‌های‌مان را به هم بگوییم، تا در جهان بی‌کرانه بی‌معنا، همسفر خلق جهان‌هایی کوچک شویم در کنار هم.

بچه‌ها عاشق سفرند. با قهرمان قصه‌ها همسفر می‌شوند و ناشناخته‌ها را با جست‌وجو می‌کاوند و کشف می‌کنند. الهه فلسفه در شمایل تفکر، تأمل، بازشناختن خویش و جهان و معنادارکردن زیستن، درون قصه‌ها به سراغ بچه‌ها می‌آید، دستشان را می‌گیرد و بازیگوشانه همراهشان می‌شود.
همراهی با کودکان در خواندن قصه‌هایی که اندیشه نقادانه را قلقلک می‌دهند، به خود ما فرصت بازنگری هر روزه را می‌بخشد؛ چه برسد به اینکه خودْ خالق چنین قصه‌هایی باشیم.

***

با همراهی و هدایت دوست و استاد خوبم، کاوه رستمی، کارگاه تسهیلگرانه ویژه‌ای را برای نویسندگی داستان‌های فبکی طراحی کرده‌ایم.

من درباره جان نوشتن، قصه‌گویی و عناصر داستان خواهم گفت و کاوه همراهی‌مان خواهد کرد که چگونه داستان فبکی بنویسیم.

برنامه کارگاه پر از بازی و تمرین و گفت‌وگو و مشارکت همگانی است. برای آن‌ها که یا دستی بر نوشتن دارند یا دلشان برای بچه‌ها و قصه‌ها می‌تپد و در بهترین حالت، هردو.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط