دوگانه‌درمانی

در کلنجار مداوم با پدیده‌ای به‌اسم تعادل و هنر مدیریت اولویت‌ها در پیش‌برد کارهای تمام‌ناپذیر، دیگر توان سرزنش‌ خودم را ندارم. بیش از هر زمان دیگری دلم می‌خواهد به جای نکوهش، خودم را نوزاش کنم.

راهکار فعلی‌ام هم این است که هرجا متوجه انحرافی از تعادل می‌شوم، به دوگانه‌های وجودم توجه کنم. مثلا وقتی کارها را به‌تعویق می‌اندازم، جفت تنبل/زبل فعال می‌شود و زبل تنبل را در آغوش می‌گیرد و نوازش می‌کند. تنبل وقتی می‌بیند همان‌طور که هست پذیرفته شده، دست از اصرار می‌کشد و با زبل همراه می‌شود.

به هر احساس یا هیجان یا نیازی که میل به غلبه بر تمامیت ما در لحظه دارد توجه کنیم و به‌جای انکار یا سرکوب آن حرف‌وحدیثش را بشنویم، از تب‌وتابش کاسته می‌شود. شبیه به‌کودکی که از سر نیاز به توجه مادر بی‌دلیل نق می‌زند و بهانه‌گیری می‌کند و با گرفتن کمترین توجه آرام می‌گیرد.

پس در هر لحظه و هر چالش درونی که بازتاب آن به رفتار بیرونی‌ من تبدیل می‌شود، می‌توانم این دوگانه‌پنداری را به‌کار ببندم. شادی و غم، ترس و شجاعت، شک و ایمان، کنشگری و انفعال، بی‌تفاوتی و اشتیاق، احساسات و تعقل…

به‌جای آنکه در هر گره احساسی یا روانی یا عملکردی دست بگذارم روی یکی از ضعف‌هایم و خودم را در دادگاه درونی به صلابه بکشم، می‌توانم وجه متضادش را برای نوازش و دلجویی از همان ضعف بفرستم تا در هم‌آغوشی با هم گره‌گشایی کنند. این اصل را هم می‌پذیرم که هر بار یکی از وجوه هر جفت می‌تواند معلول و معیوب شود؛ فرق نمی‌کند، هرکدام که از کار بیفتد یا ترمز پاره کند یا میل به سلطه داشته باشد، دیگری به نوازش او می‌پردازد. در این حالت دیگر من علیه خودم نیستم بلکه چون ناظری بازیگوش و شوخ دورتر می‌ایستم و نمایش درونم را تماشا می‌کنم.

چند ماه پیش برای پیش‌قدم‌شدن در پیشنهادی که به یکی از هنرجویانم داده بودم، عروسک ساده‌ای را با استفاده از اشیاء و مواد دورریختنی ساختم. اولین باری بود که دست به ساختن عروسک زده بودم و بدون هیچ طرح و ایده کلی کار می‌کردم – قدم‌به‌قدم، آزادانه و منعطف به هر تغییری که مسیر ساختن پیش می‌رفت. نتیجه کار، عروسکی دو وجهی بود. از یک طرف بیشتر مرد است و از آن طرف زن. هر دو بی‌چهره‌اند و اتفاقا همین بی‌صورتی‌شان را می‌پسندم. مخصوصا که روی سطح پوشاننده صورتشان لکه‌هایی هست که می‌توانم مثل صورت ماه هر بار که نگاهشان می‌کنم با تخیل خودم تصویری تازه بسازم.

حالا می‌بینم با دریافت تازه‌ای که درباره وجوه دوگانه و نقش موثر درمانگر آن‌ها پیدا کرده‌ام، همین عروسک می‌تواند ابزار کمکی و خیالی در کنارآمدن با تلاطم‌های هیجانی و روانی‌ام باشد. و آرام‌آرام تمرین کنم که هربار دچار تضاد بین نیازها و خواسته‌ها و یا توجه به اولویت‌هایم می‌شوم زمینه صلح و یگانگی را در درونم ایجاد کنم.

و چه‌بسا شاید این روش را در کلاس‌های تسهیلگری نوشتن هم به‌کار ببرم و ببینم هنرجویان چه نوع تجربه یا دریافتی از آن خواهند داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط