یکجانشینی تزریقی در ده دقیقه

در آخر یادداشت قبلی (تمرکز گوجوی) وعده دادم که روش جایگزین برنامه پومودورو یا تمرکز بیست‌وپنج دقیقه‌ای را معرفی می‌‌کنم. اساساً آدم‌های تنبل و بهانه‌گیر دائم دنبال ابزار جدید می‌گردند تا به‌هرشکلی که شده از زیر بار ابزار قبلی شانه خالی کنند. می‌دانید دلیلش چیست؟ چون نگه‌داشتن برخی اعضای بدن روی یک سطح ثابت و وفاداری به انجام یک کار در همان حالت واقعاً برایشان کار راحتی نیست. مثلاً خود من چند ماه در شرکتی که کار می‌کردم درگیرودار پیداکردن برنامه‌ای کارآمد و همه‌چی‌تمام برای برنامه‌ریزی کارها و وظایفم بودم. هر برنامه‌ای که خوشم می‌آمد و انتخابش می‌کردم خیلی سریع با برنامه‌ جذاب‌تر دیگری جایگزین می‌شد. چرا؟ دلیل و بهانه که زیاد داشتم ولی اصلش این بود که باید چند ساعتی وقت می‌گذاشتم و اطلاعات اولیه را وارد می‌کردم و همین پاشنه آشیل من بود. حتی خود پومودورو هم به فریاد من نرسید چون به‌محض اینکه یک پومودورو را شروع می‌کردم، یا به یک جلسه فوری فراخوانده می‌شدم یا باید تلفن داخلی همکاران را جواب می‌دادم و یا اشک‌ریزان لشکر «آکوا»‌های* ساکن معده شروع می‌شد که ما گرسنه‌ایم و حین کارکردن خوراکی می‌‌خواهیم تا بگذاریم سرندیپیتی ذهنت به کار خود ادامه دهد.
تا اینکه از استاد عزیزمان شاهین خان کلانتری یاد گرفتم که روش‌های دیگری هم برای نگه‌داشت اعضای نام‌برده روی صندلی کار و انجام کارهایی که با بهانه‌ نداشتن وقت به دیار عدم پرتاب می‌شوند اختراع شده. یکی‌شان روش تمرکز ده تا ده‌دقیقه‌ای است: ده کاری را که معمولاً وقتی برایشان نمی‌گذاریم (به هر دلیل)‌ روی کاغذ می‌نویسیم و با خود عهد می‌بندیم که دست‌کم در طول روز ده دقیقه با تمرکز بر روی آن وقت بگذاریم.
قبلاً یک روش مشابه را هم امتحان کرده بودم: تعیین ریزعادت‌های روزانه و انجام قطعی و بلافصل آن‌ها در مقیاس‌ خیلی کوچک به‌طوری‌که جای هیچ بهانه‌تراشی نباشد. مثل خواندن یک صفحه کتاب یا نوشتن صد و پنجاه کلمه در روز و یا پنج درازونشست در روز. خب راستش را بخواهید مدتی با این برنامه‌ هم مشغول شدم ولی دیدم از آن ور بام افتادم. استفان گایز در کتاب ریزعادت‌ها تاکید کرده بود که شما مثلا می‌نویسید یک صفحه کتاب ولی مسلماً ممکن است خیلی بیشتر از آن بخوانید. ولی نتیجه‌ای که در عمل نصیب من شد این بود که من واقعاً در همان آستانه پایین می‌ماندم چون همه تمرکزم روی این بود که دست‌کم یک صفحه را بخوانم!
درنهایت همین روش ده تا ده دقیقه‌ای به‌کارم آمد (یا فعلاً). هر روز ده کار گریزپذیر را روی کاغذی کوچک می‌نویسم و تا آخر شب (یا دم‌دمای صبح) هرطورشده برای هرکدام دست‌کم یک ده دقیقه را صرف می‌کنم. رابطه‌ام هم با اعضای محترم بسیار صلح‌آمیز و مبارک شده است. گاهی اوقات بعد از نیمه‌شب نگاه می‌کنم به کاغذ و می‌بینم ای داد بیداد، ورزش نکرده‌ام. همان‌جا با همه سنگینی و خستگی، اسپاتی‌فای یا ساوندکلاود را راه می‌اندازم و یکی از آلبوم‌های موزیک ورزشی‌ را در گوشم می‌گذارم و شروع می‌کنم به شلنگ‌تخته‌انداختن آزادانه و خُل‌مَن‌چِلانه‌ای که هم حالم را خوب می‌کند و هم به‌اندازه دو قوطی هایپ بدمزه (با طعم شربت مولتی‌ویتامین) انرژی‌ام را برای ادامه ده‌ دقیقه‌ها جلو می‌اندازد.
این هم یادم نرود که یک اپلیکیشن خوب** هم پیدا کرده‌ام که دوره‌های زمانی ده‌دقیقه‌ای و حتی کمتر و بیشتر را به‌راحتی می‌توان با آن تنظیم کرد. برای کارهایی که ده دقیقه بیشتر نیاز ندارد همان ده دقیقه و برای کارهای جذاب‌تری مثل نوشتن، که می‌دانم دست‌کم دو یا سه تا ده‌دقیقه لازم دارد، در صلح و صفا روی صندلی می‌مانم؛ زمان بیست دقیقه را تنظیم می‌کنم؛ درینگ درینگ تمام‌شدنش که صدا می‌کند با یاد و احترام به روش سس گوجه‌فرنگی اندکی استراحت می‌کنم و بعد ادامه می‌دهم. آخر روز هم در دایره‌‌های کنار عنوان کارها، مضرب ده‌دقیقه‌هایی را که برای آن کار صرف کرده‌ام می‌نویسم و جمع همه ده‌دقیقه‌های روز را در تقویم جیبی‌ام ثبت می‌کنم.
برای کسانی مثل خودم که جزء معاتید*** به گوشی و فضای مجازی هستند هم مژده بدهم که واقعا ده دقیقه خفه‌کردن اینترنت و زنگ‌خور گوشی هیچ اثری روی خمارشدن آدم ندارد. *: آکواها موجودات ریز گردالوی زرد یا سبزی بودند در انیمیشن کارتونی سرندیپیتی در عهد شاه‌‌پشم‌الدین وزوزک (دوره بچگی ما) که همه کارشان از حرف‌زدن و گریه‌کردن و … باهم و دسته‌جمعی بود. **: اسم اپلیکیشن (اندروید): ۰۱۰ Minutes Timer
***: معاتید جمع معتاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط