والاحضرت پول عزیز
از دیدن نامهتان بسی شگفتزده و مشعوف شدم!
تصورش هم بر خیالم سنگینی میکرد که روزی خود پول به من نامه بنویسد. میدانید جناب «عالی» عزیز پول؟ خیال من خیلی بازیگوش است و همواره از بین چیزهایی که آدمهای دیگر نمیبینند یا علاقهای به جوریدن اطرافشان ندارند پدیدهای تازه کشف میکند و شروع میکند با آنها مثل دو تا آدم بزرگ و عاقل حرف میزند.
شاید خیلیها تصور کنند از اینکه نامه نوشتن به پول هم کاری خیالی و کودکانه و از سر سبکسری و بیخردیست! ولی خدا که شاهد است، شما هم باشید که یک چراغ الکلی کمسو ته دلم روشن است و حتی اگر الکلش هم تمام شود، روشن میماند.
اعتراف میکنم که بارها فحشهای آبداری را نثارتان کردهام! ولی باور کنید هرچه بهسوی شما فرافکندهام تمثیل اَه و پیفهای گربهای است که دستش به گوشت نرسیده و تا صبح مثل کنیز کفگیرخورده حاجباقر ناله سر میکند.
از اینکه خودم را در نامههای قبلی معرفی نکردم پوزش میخواهم. همین دیروز بود که برای یک خانم جوان داد سخن سرداده بودم که هرکجا اعلام موجودیتی کردی با افتخار سرت را بالا بگیر و اسم و رسمت کاملت را به زبان بیاور! آنوقت خودم بیامضا به شما نامه مینویسم.
شاید این برای آن است که هنوز تشخص شما را باور نکردهام. هرچند که با فروتنی هویت خود را عَرَضی از خواسته و اراده ما «دوپایان»* بدانید.
اما ظریفانه به نکتهای اشاره کردید که از آن غافل بودم. بلی ما آدمها همواره در پی مالکیت شماییم و با چشم دارایی و مال و منال به شما مینگریم. هرگز نخواستهایم قدمی برداریم تا شما را بهتر بشناسیم و حرف دل شما را بشنویم.
خود من شرمسارانه اعتراف میکنم که بارها فحشهای آبداری را نثارتان کردهام! ولی باور کنید هرچه بهسوی شما فرافکندهام تمثیل اَه و پیفهای گربهای است که دستش به گوشت نرسیده و تا صبح مثل کنیز کفگیرخورده حاجباقر ناله سر میکند.
اعترافها کم نیستند. ولی جان نذار و خسته من بیش از این گنجایش تقریر ندارد! قبل از آنکه آخرین شعله چراغ از تلألؤ بیفتد، بحث را به فردا میکشانم.
*: منظور از دوپایان همان بنی بشر است. آرتور شوپنهاور از روی جامعهگریزی و نگاه بدبینانهاش به آدمها این لفظ را در نوشتههایش زیاد بهکار برده است.
با ارادت و اخلاص
حمیرا وِی
2 پاسخ
من به داشتنتون افتخار میکنم هم شما هم آقای پول جواب دهنده 😍
منم به خودت افتخار میکنم سعیده جان دل :*