ورقهای کلم را باید بهآرامی از هم باز کرد. درست مثل ورقزدن خاطره آدمها. اولین لایهای که با شنیدن اسم ادامه ...
نویسنده: حمیرا
نمیدانم چه سرّی دارد که در خواندن ادبیات داستانی، مرغ حیاط خودمان در برابر آن غازهای سفید وحشی همسایه به ادامه ...
آیندهای که به مشتریان وعده میدهند، چیزی شبیه به این است؟ این سوالی بود که از سرم گذشت. نشستهام در ادامه ...
در این قسمت نه نفر از کسانی که مبتلا به کرونا بودند و بهبود پیداکردهاند، از ابتلا به کرونا و ادامه ...
باز هم خراب شد. شیر را میگویم. تا قبل از اینکه خراب شود حتی نمیدانستم اسمش چیست. گوگل به دادم ادامه ...
نمیدانم کی این عکس را گرفتیم. سال و ماهش را و حتی مناسبتش را نمیدانم. حدس میزنم یک دورهمی خانوادگی ادامه ...
نه رنگی از بیهودگی در آن هست نه کرختی ولی به ژرفای خود اندوه، تنهاست. و با نفوذ بیچونوچرای تنهایی ادامه ...
بزرگترین مغازه دونبش محله یک قصابی بود. درست در قلب محله، یعنی سهراه معروف. نیممیدانچهای که در تقاطع سه کوچه ادامه ...
عرض سادهای از حال بیویرایش همین حالا. به شکرانه دیدن، شنیدن و بوییدن باران… https://homeirav.ir/wp-content/uploads/2020/12/بارانهای_نیمشبانه_در_نیمه_تابستان.mp3ادامه ...
«بهعنوان یک انسان، عظمت ما در تواناییمان برای بازسازی جهان نیست؛ این توهم عصر اتمی است. بلکه در این است ادامه ...