تسلیم یا انتخاب

«به‌عنوان یک انسان، عظمت ما در توانایی‌مان برای بازسازی جهان نیست؛
این توهم عصر اتمی است.
بلکه در این است که می‌توانیم خودمان را از نو بسازیم.»

مهاتما گاندی

گوشی موبایل را کورمال از دورترین نقطه روی تخت پیدا کردم. با همان تک‌پلک نیمه‌باز هم می‌شد دید که ساعت هشت و بیست و پنج دقیقه است. داشتم با خودم گفت‌وگوی مجاب‌کننده‌ای را راه می‌انداختم که امروز خواب را کش ندهم و همین حالا از جایم بلند شوم. لابد گفت‌وگوی کسالت‌باری بود که وقتی دوباره چشم‌هایم را باز کردم ساعت شده بود ده و پنجاه دقیقه…

و باز حسرت و افسوس از زمانی که دائم مثل صابون لیز می‌خورد و از دست‌هایم می‌گریزد.

دل‌ودماغ پرکردن سه صفحه صبحگاهی را هم نداشتم. اما به‌هر جان‌کندنی که بود دستم را دراز کردم و خودکار و دفترچه را از روی عسلی برداشتم. کم مانده بود لیوان آب چپ کند روی دسته کتاب‌های نیم‌خوانده که پخش شده بودند کنار و روی هم. کج‌ومعوج.

بعد از پرکردن صفحه اول از تصاویر مخدوش آخرین رویا و بارش شهابی افکار، از خودم پرسیدم: راستی از کی دوباره بی‌نظم شدی؟ و سؤال‌های سقراطی‌ پشت هم ردیف شدند…

تا رسیدم به اینکه نگاه من به نظم تحمیلی است! من نظم‌ را می‌پذیرم چون خیال می‌کنم به آن نیاز دارم و اگر نظم نباشد کار من پیش نمی‌رود اما ته دلم با او یک‌دل و یک‌کاسه نیست چون به هر بهانه‌ای میل به گریز از سلطه‌اش را دارم. برای همین است که رفتارم و رابطه‌ام با او مواج و پر فراز و فرود است، پر از افراط و تفریط.

سؤال بنیادی بعد این بود:

چطور می‌شود که به‌جای تسلیم به نظم آن را آگاهانه انتخاب کنم؟

سقراط دوباره به میدان آمد تا با پرسش‌های تازه‌ مفروض بزرگ‌جثه و پرمدعای تازه را راستی‌آزمایی کند. رشته را دردست گرفت و رساند به این نقطه که
محک انتخاب، به‌جای تسلیم و پذیرش در برابر نظم، تجربه نشاط و سرزندگی است.

تن‌دادن به برنامه‌های سخت و جان‌فرسا و واداشتن خود به انجام آن که حاصلش جز حسرت و خودخوارپنداری نیست؛
یا
انتخاب محدوده‌های ملموس و شدنی از چند کار معدود و انجام‌دادنشان با لذت که نتیجه‌اش سرزندگی و نشاط و رضایت است و البته قناعت به همان میزان رضایت از خویشتن.

و گمان نکنید که این اولین باری است که به چنین مکاشفه‌ای رسیدم!

مسئله دانستن، فهمیدن یا درک مفاهیم نیست؛ بلکه تشخیص به‌موقع از وضعیت خود در هر لحظه و بازآفرینی جهان خود با بینشی تازه است.

ولی چرا چنین تجربه‌هایی در هر تکرار معنایی تازه دارند؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط