از امروز یک برنامه غذایی دقیق را شروع کردهام. اسمش را رژیم گذاشتهاند نه؟ میگویند رژیم بگیر قبل از اینکه رژیم تو را بگیرد! این رژیم چیست و آن رژیم چی؟ نگاه میکنم به لغتنامه دهخدا. کلمه رژیم فرانسوی است و یعنی روش و قاعده و طریق. اگر با غذا همراه شود میشود روش و دستور یا راهنمای غذاخوردن [به توصیه پزشک] و در باب حکومتداری و سیاست میشود روش اداره مملکت. پس درواقع در هر دو استفاده روشمندی و منش و پیروی از دستور یا قاعدهای مشخص اصل ماجراست.
حالا چرا میخواهم رژیم بگیرم؟ چون حس میکنم سفرهای که برای نیاز روزانهام به غذا پهن کردهام هر روز دارد وسیعتر میشود و از دیدرس کنترلم بیرون میرود. نتیجهاش میشود اضافه وزنی که تدریجی بیشتر میشود و روزبهروز فشار آن بهشکل محسوس یا نامحسوس روی جسم و روانم خودش را نمایش میدهد.
درواقع میخواهم غذاخوردن خود را روشمند کنم. مثل کتابخواندنم، کارکردنم و رسیدگی به اولویتها و دغدغههای درطول روزم که دلم میخواهد همهشان را روی خط پهنی از تعادل نگه دارم.
و این همان سرنخی است که همیشه بهدنبال آنم. تعادل. نقطه عطفی میان تمام نمودارها و منحنیهای فرازونشیب زندگی. جایی که شتاب و شوق حرکت در مسیر به صخرههای ترس، شکستو نومیدی برخورد میکند، راه بیراهه میشود به انفعال و یأس و دوباره به نقطه عطفی دیگر از حضیض برمیخیزم. چرخهای تکرارشونده اما تکرارنشدنی! چرخه بارها در زندگی انسان مرئی میشود و نشانههای خود را بهجا میگذارد اما هر تکرارش اتفاقی تازه است:
مثل طلوع و غروب خورشید، مثل رقص نقرهای ماه روی گنبد کبود که هیچ نگاهی به آن تکراری نیست که هر بار تجربهای نو دریافت میکنیم؛ مثل هر روز بیدارشدنها و برخاستنها از تاریکی و گمگشتگی آغاز و یا ماندن در وهم آن؛ شبیه به همه برنامهها و اولویتبندیهایی که هر روز از نو نوشته میشوند…
رژیم غذایی من از امروز شروع شده اما شوقی که در هر آغاز در آدم ایجاد میشود به ساحتهای دیگرش هم سرایت میکند. این روشمندی و حرکت روی خط تعادلی را دلم میخواهد در همه کارهایم تا حد ممکن جاری کنم. نه کمالگرایانه و دفعتی که سرانجامش ناامیدی و حسرت باشد، بلکه آهسته و پیوسته، حتی اگر پیوستگیاش دوام نداشته باشد، بعد از هر گسستگی آغازی دیگر خواهم داشت، متفاوت با آغازهای پیشین اما در مسیر.
آخرین دیدگاهها