کمرگاه این دوربرگردان، درست روی دهان باز تونل پررفتوآمد و روی تکه هلالیشکل پیادهرو، آدمهای زیادی را از پنجره تماشا میکنم. سالخوردگانی که موقع ردشدن از خیابان دمی چند میایستند و نفسی تازه میکنند، زنان برگشته از خرید با ماسکهای دولایه و چرخخریدهای پرسروصدایشان که گاه از روی لبه جدول چپه میشوند، مردی که زن چادری کارمندی را در تاریکی خروسخوان تا وسط این هلال همراهی میکند و برمیگردد و زن هلال را تنها رد میکند و سر تقاطع، سوار سرویس اداره میشود. گاهی هم آدمهایی با قدمهای خسته، مست یا خمار از آنجا رد میشوند، بیشترْ نیمشبها.
امروز صبح روز انتظار بود گویا. دونفری که در اسلاید دوم میبینید هر دو منتظر کسی بودند. آن که ایستاده انتظارش بیشتر از چند دقیقه طول نکشید. پژوی ۲۰۶ درست جلوی پایش ترمز کرد، سوار شد و رفت. اما آن مردی که نشسته روی پایه تابلو راهنماییرانندگی و خیره شده به همان سمتی که مرد جوان ایستاده، بیش از یک ساعت است که آنجاست.
صبح، آفتابنزده حدود ساعت ۶، پنجره را باز کردم به تازهشدن هوای اتاق که دیدم آمد و ایستاد روی هلال و نگاهش را به چند سو چرخاند. ساعت ۷ گذشته بود که از تماشای طلوع روی بام خانه برگشتم و از پنجره نگاهم افتاد به همان مرد که هنوز آنجا بود. نشسته، خیره مانده به منتظِر دومی که خیلی زود به منتظَر خود رسید. نشستم پای پنجره و ناظر انتظارش شدم.
بلند شد و موبایلش را دم گوشش گرفت و ماند که از آن طرف کسی جواب دهد. اما دهانش هیچ نجنبید و تماس بیپاسخ را قطع کرد. با قدمهای مردد روی هلال راه میرفت و سرش را از روی زمین به اطراف و دوباره به زمین میچرخاند. دو قدم به سمت تقاطع راست، توقف و دو قدم به سوی مخالف…
تا ۷:۲۰ دقیقه همانجا روی دهان باز تونل مستأصل دور خودش چرخید و با شانههای آویزان و قوز ملایمی که قد بلندش را خم کرده بود به سمت راست رفت و سوار اولین سمند زردی شد که پیشرو ماشینهای پشت چراغ سبز از تقاطع گذشته بود.
آخرین دیدگاهها