واژه «گسست» برای من همواره یادآور مفهوم شکست، جدایی، تلخی و تصویر گسلهای بازشده، زلزله و فاجعه بوده! امروز همه این معنیهای پنهان و پیدای ریشهزده در ذهنم را مرور کردم. فهمیدم که گسست تنها یک هشدار است؛ یک تلنگر برای بهخودآمدن، بازیافتن، از نو شدن و آفریدنی از نو.
گسست و گشایش دو شاخه یکسان زندگیاند که هر دو از یک نقطه روی تنه درخت جوانه میزنند. از هم دور میشوند اما پیوسته با وجود درخت به هم متصلند و از هم جان میگیرند.
هر لحظه میتوان یک گسست را درست مثل یک پیرهن پشتوروشده برگرداند
و فقط آن را پوشید.
فراز و فرود هستی را باید باهم درآغوش کشید.
4 پاسخ
چه جالب دیدی و نوشتی
ممنون از سهیم شدنت، شاید تکرار بعضی چیزها علتش اینه که از اول درست تشخیص ندادمشون و خب نسخه اشتباه و بعدش تکرار و تکرار
فوق العاده بود ممنون ازت
ممنونم از خودت شهره عزیزم. :*
تلخه ولی سازنده است. و اندیشه تا با واقعیت گلاویز نشه هیچ اثری روی زندگی نداره 🙂
انسان سه راه داره: راه اول از گذر اندیشه عبور می کنه ، این والاترین و ارزشمند ترین راه هست ، راه دوم از تقلید می گذره ،که این آسون ترین راهه و اما راه سوم تجربه ، این تلخ ترین راهه.گسست رو اگه با تمام وجود احساسش کرده باشی یعنی راه سوم ، دردناک و تلخ