
وطن مهاجر
– مادر این صف صندوقه؟ چشمهای بالای ماسک چندلایه گفتند بله. – من بعد از شما حساب میکنم. و همینطور که با عصای سیاهش، شبیه
– مادر این صف صندوقه؟ چشمهای بالای ماسک چندلایه گفتند بله. – من بعد از شما حساب میکنم. و همینطور که با عصای سیاهش، شبیه
کمرگاه این دوربرگردان، درست روی دهان باز تونل پررفتوآمد و روی تکه هلالیشکل پیادهرو، آدمهای زیادی را از پنجره تماشا میکنم. سالخوردگانی که موقع ردشدن
نمیدانم چه سرّی دارد که در خواندن ادبیات داستانی، مرغ حیاط خودمان در برابر آن غازهای سفید وحشی همسایه به چشم نمیآیند. ولی خب نمیشود
سر همین کوچهای که الان ساکنش هستیم یک ساختمان دوطبقه است. قدیمها که خانهمان حدود پانصد متری پایینتر از اینجا بود طبقه دوم همین ساختمان
گوجهسبزخورا، گوجهسبزشناسا نوبر بهاری، گوجهسبز شهریاری خوشمزه، خوشخوراک درجه یک! گوجهسبز ببر کیلو هفت هزااار بیا مشتری (؟) کارتون هم داریما… از کودکی گوشدادن و
آخرین دیدگاهها