Menu
  • خانه
  • داستان‌‌‌های من
  • روز نو، حرف نو
  • می‌نویسم
  • می‌نویسی
  • نوشته‌اند
  • کودکان ابراز! جای بازی اینجاست
می‌نویسم؛ پس هستم

می‌نویسم؛ پس هستم

جهان را ببین و بشنو، خودت را بنویس

برچسب: داستان

بهانه نوشتن

In می‌نویسمTags بهانه, داستانخرداد ۳, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

مادرش فرستاده بود دنبالم و خواهش کرده بود برای تزریق آمپولی به خانه‌شان بروم. با اکراه رفتم و از بوی ادامه ...

پنبه کجاست؟

In داستان‌‌‌های منTags پنبه, داستانخرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

از وقتی «پنبه» گم شده، خانم ملک  حسابی به‌هم ریخته. هیچ وقت بچه‌ای نداشته و بعد از فوت شوهرش و ادامه ...

هات‌چاکلت با طعم انار

In داستان‌‌‌های منTags انار, داستان, هات چاکلتخرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

دختر، لخت، با گردن‌بندی که دور گلویش بسته‌ام، خوابیده روی تخت یک‌نفره من. کپه لباس‌هایش سمت من روی زمین افتاده ادامه ...

ملکه سیاه

In داستان‌‌‌های منTags داستان, ملکه سیاهخرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

یک، دو، سه… تا پنجاه تا رو می‌شمرم که جدا از هم رو مسیر تقریبا صاف راه می‌رن و با ادامه ...

رنگینک

In داستان‌‌‌های منTags داستان, رنگینک, قطعه ۴۱خرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

همه پنجره‌ها باز بود و باد پرده‌ها رو به شیشه‌ها می‌کوبید و شیهه می‌کشید. سر می‌خوردم لای چین‌های پرده و ادامه ...

رقصنده در آتش

In داستان‌‌‌های منTags داستان, رقصنده در آتشخرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

ایستاده‌ جلوی آیینه. دست‌ها  کشیده تا بالای سر، پای راست جلو روی پنجه، شانه‌ها رو به عقب، سینه‌ها برجسته، گوش ادامه ...

چاه ویل

In داستان‌‌‌های منTags چاه ویل, داستانخرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

اون‌جوری نیگام نکن شیخ‌باجی! طاقت ندارم به علی. همین که رفتم تو بیمارستان دیدمش بسّمه. چاه ویل تو چشاش بود. ادامه ...

سایه‌های سرگردان

In داستان‌‌‌های منTags داستان, سایه‌های سرگردانخرداد ۲, ۱۳۹۸Leave a comment حمیرا

سایه‌های سرگردان «انگشتر فیروزه خدا کنه بسوزه… انگشتر فیروزه خدا کنه بسوزه» مَلی چند بالش و تشکچه‌ را از بغل ادامه ...

Site Footer

ابرازم






ابرازت

حوصله

طولانی بود متنارزش خوندن هم داشتاما نویسنده اش خیلی حوصله نداشت ! …
خواندن بیشتر

نمی دانم ….

نمی دانم من تو اَم یا تو مَنی ؟ یا دردها یکی اند ؟ پس بکش جای من از آن …
خواندن بیشتر

این یک وبلاگ شخصی هست و نیست!

این یک وبلاگ شخصی هست و نیست هست چون هم همین‌طوری تعریف شده و بناگذاشته شده. نیست چون متعلق به …
خواندن بیشتر

چه دنیای عجیبی!

* من درختای سبز رو می بینم، همینجور گلهای قرمز که پای اونها روئیدن. من آسمان آبی رو می بینم …
خواندن بیشتر






ابرازشان






Loading...

Sliding Sidebar

بجور و بیاب!

درباره من

درباره من

حمیرا وارسته‌ام. متولد ۲۴ اسفند ۱۳۵۶. زندگی‌ام درست مثل همه آدم‌های روی زمین پر از روایت‌ و قصه و خاطره است. بر این باورم که نوشتن ابزار قدرت‌مند «ابراز» درون آدمی است؛ آموخته‌ام که روایت شخصی آدم‌ها از مفهوم زندگی منشأ کنشگری و نقطه عطفی برای اثرگذاری بر زندگی است. رویای من مدرسه‌ای است که در آن آدم‌ها بیان روایت‌های‌ شخصی خویش را تجربه کنند و هر کدام حلقه‌ای از زنجیر پیوسته اثربخشی بر زندگی باشند. راه‌اندازی این سایت یکی از اولین‌ قدم‌هاست و در آن دعوتی است برای ابراز همه آن‌ها که در جست‌وجوی پاسخی برای کیستی و چیستی خویش‌اند.

عکس‌نوشته‌های اینستاگرام

برچسب‌ها

آرایشگر (1) آن (1) الهاکم التکاثر (1) انار (1) بهانه (1) تولدی دیگر (1) جنگ تن‌به‌تن (1) خاورمیانه (1) داستان (8) دراز دفعتی (1) دکل (1) رقصنده در آتش (1) رنگینک (1) روایت (1) رویا (2) زندگی (2) سایه‌های سرگردان (1) سفر (2) شمس تبریزی (2) شنیدن (2) شوارتزکف (1) شگفتی (1) صلح (1) عشق (2) عناق و سها (1) قطعه ۴۱ (1) محسن نامجو (1) معاینه چشم (1) معنا (2) ملکه سیاه (1) مهاجم (1) نوبه‌نو (1) هات چاکلت (1) پارک وی (1) پل‌ها (1) پنبه (1) پویش (1) پیرچشمی (1) چاه ویل (1) چرخ خرید (1) چشمه (2) چهل‌سالگی (1) کشف (1) گلادیاتور (1) گلادیاتورهای پارک‌وی (1)

بایگانی شمسی

  • تیر ۱۳۹۸ (۹)
  • خرداد ۱۳۹۸ (۳۹)