نویسندگی برای فبک؛ نوشتن برای اندیشیدن اولین کتاب داستانی که خواهرم برایم خرید، همان قصه آشنای شنگول و منگول و حبه انگور بود. با این تفاوت که قهرمانهای آن بهجای بزبزقندی ادامه مطلب » شهریور ۲۶, ۱۴۰۰ بدون دیدگاه
روایت این روزها تو بخوان شعر، تو بخوان رویا و وهم سرگردان، اما من نه میخوانم و نه نامی برایش میگذارم. من «آن» را زندگی میکنم و در این زیستنِ مدام از حضیض به اوج در سفرم. ادامه مطلب » خرداد ۳, ۱۳۹۸ بدون دیدگاه
آخرین دیدگاهها