تسهیلگری

با هم تجربه کنیم

کودکی و نوجوانی من خیلی کم‌تلاطم گذشت. بخش زیادی از خاطراتم را بازی‌های توی کوچه، کارتون‌های دهه شصت و شیطنت‌های مدرسه اشغال کرده. جنگ هم بود. ک بار هم یادم هست یکی از برادرزاده‌هایم گم شد و من حقیقتا با درک و فهم یک نوجوان تصور می‌کردم دنیا جدی‌جدی به آخر رسیده…

ادامه مطلب »

خشم خود را به هنر تبدیل کنیم!

موضوع کلاژ خشم بود. باید ‌شخص، اتفاق یا مسئله‌ای «تومُخی» را یادمان می‌‌آوردیم که باعث خشم ما شده و بعد با کمک موادی که از دوروبرمان جمع کرده بودیم، از برگ و سنگ و پوست درخت و… با کمک رنگ و چسب و قیچی کلاژ می‌ساختیم.

ادامه مطلب »

قصه‌های مربایی؛ کوکوسبزی مشارکتی

وقتی می‌خواهم کاری را انجام دهم، ناخودآگاه در ذهنم این‌طور شکل گرفته که از صفر تا صد کار مال خودم است و هر مهارتی که لازم داشته باشد باید یاد بگیرم! حالا اگر از پس کار بربیایم که هیچ، ولی اگر در میانه راه رهایش کنم یا قیدش را بزنم، آن طعم گس روی دلم می‌ماند.

ادامه مطلب »

چای‌ماسالا برای زمستان فسرده

این پژمردگی و سردی بی‌رمقی که در زمستان به جانم می‌خزد هم گذراست، مهمان دوروزه‌ای‌ست که ازقضا این روزها دارد پیوند می‌خورد به تکان‌های ریز جوانه‌های بهار. می‌خواهم تا این زمستان سر نیامده کشف نهایی خودم را از پدیده‌ای برایتان بگویم که خیلی وقت‌ها، سرمای وجودم را به‌ملایمت و نرمی از بین می‌برد و ذره‌ای از باور زنده‌بودن را در من روشن می‌کند: چای ماسالا.

ادامه مطلب »