مادرانگی برای خویشتن
ترجیعبند رویاهایم کودکی است که نگاهش میدارم در دنیای رنگهای آزاد در حبابی شیشهای دورِ دور، دورتر از تمام کلههای پرعدد تا بچرخد رها در
ترجیعبند رویاهایم کودکی است که نگاهش میدارم در دنیای رنگهای آزاد در حبابی شیشهای دورِ دور، دورتر از تمام کلههای پرعدد تا بچرخد رها در
خواب میدیدم با کمک زنی غریبه که همسایهام است وارد حیاط خانهای میشویم که گویا خانه من است. ظاهر خانه ساده و معمولی است اما
امروز بعد از کابوسی در دل یک رویا بیدار شدم و اولین تصویری که در کرختی میان بیداری و برخاستن از تخت به ذهنم رسید،
درود بر حمیرای عزیز سال نو خورشیدی بر شما میمون باد. این نامه از طرف خاندانْ برای شما ارسال میشود و به همین دلیل لحن
تو بخوان شعر، تو بخوان رویا و وهم سرگردان، اما من نه میخوانم و نه نامی برایش میگذارم. من «آن» را زندگی میکنم و در این زیستنِ مدام از حضیض به اوج در سفرم.
انگار خاصیت چهلسالگی به بعد است که آدم شروع میکند به دوستداشتن بیشتر خودش. میفهمد پشت هیاهوی پرطمطراق جهان هیچ نیست. تازه دوزاریاش میافتد که آنقدرها وقت ندارد که درگیر فلسفههای التقاطی و مکاتب اجتهادی و معناهای امتزاجی شود. شاخهبهشاخه دست میبرد به هَرَسکردن، دوریجستن از میل به میوهچینی و نزدیکترشدن به تنه و ریشه. کمکم از شتاب زیستن کم میکند و کممصرفتر میشود. طبیعتتر میشود؛ نه اینکه اسیر شعارهای خوشآبورنگ روز شود در حفظ طبیعت… نه… اصلا خودش طبیعت میشود. راحت بگویم: طبیعت خودش را پیدا میکند.
زیورآلات و دستسازههای چوبی کرگدن *** بهترین انتخابها با طرحهای تک و تکرارنشدنی برای هدیهدادن*** رد کردن
آخرین دیدگاهها