چشمه

در ستایش زندگی و دیگر هیچ…

می‌­دانم، شام‌های زیادی در پیش است می‌­دانم، داغ­‌های زیادی خاموش است می‌دانم، رودها و صداها خشکیـده است می‌دانم، برف­‌های گرانی باریده است  اما… صبح­‌های عجیب

ادامه مطلب »