دراز دفعتی!
قبول که سالهاست عادت کردهام به سربرآوردن و قدکشیدن همسایههای دور که تکهتکه آسمان را از من گرفتهاند و جز خطوط مربع و مستطیل زشت در پسزمینه پشتبامهای پر از آهنپاره قراضه کولرها و دودکشهای همسایگان نزدیک چیزی نمیبینم…
قبول که سالهاست عادت کردهام به سربرآوردن و قدکشیدن همسایههای دور که تکهتکه آسمان را از من گرفتهاند و جز خطوط مربع و مستطیل زشت در پسزمینه پشتبامهای پر از آهنپاره قراضه کولرها و دودکشهای همسایگان نزدیک چیزی نمیبینم…
انگار خاصیت چهلسالگی به بعد است که آدم شروع میکند به دوستداشتن بیشتر خودش. میفهمد پشت هیاهوی پرطمطراق جهان هیچ نیست. تازه دوزاریاش میافتد که آنقدرها وقت ندارد که درگیر فلسفههای التقاطی و مکاتب اجتهادی و معناهای امتزاجی شود. شاخهبهشاخه دست میبرد به هَرَسکردن، دوریجستن از میل به میوهچینی و نزدیکترشدن به تنه و ریشه. کمکم از شتاب زیستن کم میکند و کممصرفتر میشود. طبیعتتر میشود؛ نه اینکه اسیر شعارهای خوشآبورنگ روز شود در حفظ طبیعت… نه… اصلا خودش طبیعت میشود. راحت بگویم: طبیعت خودش را پیدا میکند.
زیورآلات و دستسازههای چوبی کرگدن *** بهترین انتخابها با طرحهای تک و تکرارنشدنی برای هدیهدادن*** رد کردن
آخرین دیدگاهها