نوشتن

آشتی با کلمه

قهر نباید، نمی‌شود که طولانی بماند. کَبَره می‌بندد مثل زخم، سیاه و زشت می‌شود و دل آدم را به‌هم می‌زند. اما از آن‌طرف، مدام دلت می‌خواهد دست ببری برای کندنش، پاک‌کردنش از روی تن توگویی که وصله‌ای ناجور و ناساز باشد. اما زگیل گوشتی و چرکینی است دراصل که جداکردنش همراه خون‌ریزی است.

ادامه مطلب »

چای‌ماسالا برای زمستان فسرده

این پژمردگی و سردی بی‌رمقی که در زمستان به جانم می‌خزد هم گذراست، مهمان دوروزه‌ای‌ست که ازقضا این روزها دارد پیوند می‌خورد به تکان‌های ریز جوانه‌های بهار. می‌خواهم تا این زمستان سر نیامده کشف نهایی خودم را از پدیده‌ای برایتان بگویم که خیلی وقت‌ها، سرمای وجودم را به‌ملایمت و نرمی از بین می‌برد و ذره‌ای از باور زنده‌بودن را در من روشن می‌کند: چای ماسالا.

ادامه مطلب »

روایت نوشتن و زیستن

نوشتن هم یکی از آن لذت‌های شیرین و وصف‌ناپذیر است؛ درست شبیه به لحظه‌ای که روی صخره‌ای ایستاده‌ای و همه تن و جانت را سپرده‌ای به باد کوهستان… وقتی می‌نویسم، سرشارم از اشتیاق، آرامش و احساس شگفتی که از آفریدن واژه‌ها و رقص‌دادنشان می‌یابم. شکلی از رهایی که من را از مصرف‌کننده‌ بودن و دنباله‌روی از کلیشه‌های مانده و پوسیده به کشف شمایلی تازه از کلام و بیان احساس و اندیشه می‌رساند.

ادامه مطلب »

الاکلنگ همواره در بازی است

دوباره چند روز در نوشتن فاصله افتاد. گاهی هیچ حرفی ندارم برای نوشتن و همین نداشتن‌ها وقتی پی‌درپی می‌شود ناگهان فاصله‌ زیادی می‌افتد و آن‌وقت

ادامه مطلب »

زندگی یک روایت است

زیستن به معنای اندیشیدن و به‌تعبیری، روایت‌کردن است. هانا آرنت ۱ رابطه من و روایت حکایت از خیلی وقت پیش شروع شد ولی از آن

ادامه مطلب »

از نو بنویس…

سنگین شده‌م. ایده ندارم برای نوشتن و ایده‌های قبلی هم خشک‌شده و پژمرده‌ند. و خوب می‌فهمم که فاصله قلم رو می‌سوزونه. خشک و بی‌مقدارش می‌کنه

ادامه مطلب »