بهتماشای آدمها
کمرگاه این دوربرگردان، درست روی دهان باز تونل پررفتوآمد و روی تکه هلالیشکل پیادهرو، آدمهای زیادی را از پنجره تماشا میکنم. سالخوردگانی که موقع ردشدن
کمرگاه این دوربرگردان، درست روی دهان باز تونل پررفتوآمد و روی تکه هلالیشکل پیادهرو، آدمهای زیادی را از پنجره تماشا میکنم. سالخوردگانی که موقع ردشدن
شهر خفته، نیمبیدار در دل سوسوی لرزان، آخرین نای شب تبدار شهر مرگآلوده شهر من تهرانِ بیصاحب در برم خمیازههای بیرمق برمیکشد نیمغران روی میگردم
اینجا که من هستم، ناف جدید تهران است. این ناف تهران هم خودش محل بحث و کرکریخوانی است. گویا در تهران قدیم لوطیهای ساکن در
انگار خاصیت چهلسالگی به بعد است که آدم شروع میکند به دوستداشتن بیشتر خودش. میفهمد پشت هیاهوی پرطمطراق جهان هیچ نیست. تازه دوزاریاش میافتد که آنقدرها وقت ندارد که درگیر فلسفههای التقاطی و مکاتب اجتهادی و معناهای امتزاجی شود. شاخهبهشاخه دست میبرد به هَرَسکردن، دوریجستن از میل به میوهچینی و نزدیکترشدن به تنه و ریشه. کمکم از شتاب زیستن کم میکند و کممصرفتر میشود. طبیعتتر میشود؛ نه اینکه اسیر شعارهای خوشآبورنگ روز شود در حفظ طبیعت… نه… اصلا خودش طبیعت میشود. راحت بگویم: طبیعت خودش را پیدا میکند.
زیورآلات و دستسازههای چوبی کرگدن *** بهترین انتخابها با طرحهای تک و تکرارنشدنی برای هدیهدادن*** رد کردن
آخرین دیدگاهها