homeirav
پلها را دوست دارم. تونلهای کوتاه و درازی که تو را از این سوی به آن سوی وصل ميکنند. تو را میکشند از خودت از زمینی که به آن چسبیدهای و قدت را بلند میکنند. سقفش سایهبانی میشود روی سرت که تا افقهای دور را ببینی. زمین را، آدمها را ماشینها و چراغهای کنار خیابان را از بالا ببینی. از یک دور امن یک دور خیلی نزدیک که برای چند لحظهای فرصت بازبینی به تو میدهد و آنی دیگر که به آن سوی روانه میشوی دوباره برمیگرداندت به جنسی از همان این سوی که حالا خود آن سوی دیگری است. اصلا پلها را برای همین خاصیت درگذارودرگذر بودن دوست دارم. به لذتی که نگریستن جور دگر میدهد. به جایی فراتر و رهاتر از تیکتیک ثانیههایی که روی زمین تو را هر لحظه میبلعند و نشخوار میکنند.
پلها نوشخوارگاه نگریستناند در ساحت سحرانگیز بیزمانی.
آخرین دیدگاهها