درود بر حمیرای عزیزم
نامهای پر مغز و بسیار جالب برای من فرستادی. این سطح از دانش و قلم تو برای من بسیار ارزنده است و به نظرم از این راه میتوانی به شدت همراهی و همنشینی فرزندان مرا نیز به همراه داشته باشی در کنار دیگر اهداف و نیتهایت.
نامه امشب را بسیار کوتاه نوشتم چون چیزی برای گفتن در دست ندارم فقط زنجیر اتصال را خواستم نگاه دارم.
سالم وخندان باشی
پول
***
پول عزیز و دوستداشتنی
همین چند جمله که برای اتصال حلقه مینویسی یک دنیا برایم میارزد.
امروز درگیری تازهای با خود داشتم. از طرف استادم شاهین که میدانم دوست و رفیق توست و ارتباط بهینهای با تو دارد، دورهای که در آن در حال تمرین و یادگیریام تمدید شده برای یک ماه دیگر.
و بالطبع دوره جدید غنیتر و حرفهایتر خواهد بود. از شب گذشته که در کلاس از او درباره دوره تکمیلی شنیدم، بار دیگر شک به جانم چنگه انداخت.
امروز را در جدال با دو غول توانمند و در عین حال مخرب وجودم گذراندم. شکاک و قاضیالقضات درون*.
هر دو با تمام قوا به جانم افتاده بودند که این راه تو نیست و اصلا نوشتن هم به کار تو نمیآید و چنین و چنان.
چند ساعتی در دامشان گرفتار بودم و آخر به خود شاهین پناه آوردم و شکایت از قاضیالقضات کردم که به من اتهام میانمایگی میزند و نمیگذارد در مسیری که برایم روشن شده است گام بردارم. پاسخ شاهین هم بجا بود.
ادیبانه و مهرورزانه گفت ولی پشت کلامش این بود: تو یکی دیگه زرزر نکن! پاشو جمع کن و راه بیوفت و به اون قاضی هم بگو خفه شه!!!
و حالا پول عزیز، رفیق امین و دوستداشتنیام،
انتخابم این است:
خواندن و نوشتن و نشر دادن فکرپروری (پرورش نیروی تعقل و بازاندیشی در همه امور زندگی) و ابراز دریافت خود در قالب روایت شخصی.
و افتخار میکنم تو اولین کسی هستی که آن را میشنوی.
امیدوارم با ایستادگی و نگهداشت منطبق ارزشها و عملم در این مسیر از همراهی موثر تو بهره ببرم.
* شکاک و قاضیالقضات دو چهره از شخصیتهای درونی من هستند که بهزودی از آنها در اولین کتاب مستقلم بیشتر خواهی خواند.
باقی بقایت
وی
***
درود بر حمیرای عزیز
از تعارف و تکلف پرهیز میکنم و به شرح و بسط حرف میافزایم؛ این کاری است که شما ایرانیها بسیار زیاد انجام میدهید و من از این جهت انگلیسی زبانان آمریکایی را بسیار میپسندم که هر آنچه را که در کلام دارند به صراحت میگویند و پیام را منتقل میکنند.
اما شما جماعت ایرانی به علت طبع بلند شاعری خویش، زبان غنی و تاریخی که دارید تمایل بسیار زیادی در نهان کردن پیام زیر خروارها تعارف و تکلف دارید.
این موضوع به من هم سرایت کرده است و مادامی که به زبان فارسی مینویسم خودم را در چنین موقعیتی مییابم.
شاید این آغاز و به قول انگلیسیهای Opening تندی بود اما خواستم یکبار هم که شده به یک ایرانی راحت بگویم که میخواهم بدون تعارف با تو حرف بزنم که نتیجه آن شد یک بند توضیح و تشریح.
امیدوارم که از این شروع گزندی بر تو وارد نیامده باشد و همراه نامه باشی.
دیشب شعری از ملک الشَّعراء بهار خواندم:
پافشاری و استقامت میخ
سزد اَر عبرت بشر گردد
هر چه کوبند بیش بر سر او
پافشاریش بیشتر گردد
این شعر را قبل از نامه تو خواندم و بسیار برایم جالب بود.
به رفتار انسان فکر میکردم که تحت شرایط مختلف چگونه رفتار نشان میدهد. زمانی که زور و اجباری باشد برای انجام کاری، آن را چگونه پیش میبرد و زمانی که آن را با اختیار برمیگزیند چه کار میکند.
نامه دیشب تو نیز در همین راستا بود. بدین موضوع میاندیشیدم اگر بر تو زور و اجباری بر نوشتن بود چه اتفاقی میافتاد و چطوری پیش میرفتی یا اینکه چه میشود که انسان در مسیرش همیشه دچار شک میشود و میخواهد آن را ترک کند.
دلیل آن را دقیق نمیدانم اما چیزی که بر من ثابت شده است که انسان دائم الشک است مگر اینکه خلافش ثابت شود حتی در طول تاریخ پیامبرانی که مدعی میشدند که از جانب خدا فرستاده شدند را دیدهام که شک کردهاند و آن خدایی که از آن نام بردهاند به دفعات به انسان یادآوری کرده است که در وعدههایش خلفی نیست. انسان اگر شکاک نبود فلسفه را به وجود نمیآورد.
انسان اگر تردید نمیکرد لانه مدرن نمیساخت، به فضا سفر نمیکرد و اعماق اتم را نمیشکافت. پس به نظر من خبر خوب برای تو این است که در مسیرت هستی با این شک و تردیدی که کردی و در نهایت نتایجت میتوانند همانند این دستاوردهای عظیم بشری باشد.
نتایج تو هر چیزی میتوانند باشند از شهرت و ثروت مالی گرفته تا طلایهداری ادبیات معاصر ایران و جهان و به نظرم شدنی است فقط دو چیز میطلبد:
۱) یادآوری مداوم اینکه خودت چی میخواهی
۲) استقامت.
به امید روزی که کتابت را به دست خط زیبایت برای من امضا کنی.
ارادتمند
پول
آخرین دیدگاهها