نامه‌های من و پول_قسمت ششم: جرأت داری خرج کن!

حمیرای عزیز

سلام و درود فراوان

آخرسر فرصت آن رسید که همدیگر را تو خطاب کنیم.

از همان اولین کلمات این نامه در پی تو‌خطاب‌کردن من بودی که خیلی ظریف خودش را نشان می‌داد.  بسیار خرسندم که بالاخره محقق شد.

بسیار خرسندم آن وِی، که در اولین نامه مرا به رزم و بزم خویش خواند، حالا در کنار من قدم می‌زند و این را می‌توان نشانه بسیار خوبی یافت.

همچنین می‌خواهم تشکر کنم که اجازه دادی این صمیمیت ایجاد شود و من را  که گریزان از آن ادبیات فاخر هستم بر سر ذوق بیاوری. حتی منشی من که در حال نوشتن این واژگان است کارش را با شادیِ بیشتری انجام می‌دهد.

این بار می‌خواهم به آخر کار بپردازم: «خرجت کنم».

بگذار این موضوع را بررسی کنیم. در ابتدا لازم می‌دانم بگویم تو مرا خرج نمی‌کنی، تو فرزندان مرا خرج می‌کنی که در دیار شما ریال است و تجربه دلار و رینگیت را هم داری، اما موضوع این نیست.

روزی انسانی به انسان دیگر گفت که تو همان فردی هستی که زندگی‌اش را مطالعه می‌کنی.

این بدان معنا نیست که این دو تناظر یک‌به‌یک دارند، بلکه از این‌روست که خواننده در زندگی انسان‌های مشابه به دنبال خودش است. انسان‌هایی که کارهای مشابهی انجام داده‌اند و توانستند به قله‌ای برسند.

و از طرفی، گاهی به دنبال کسانی می‌گردد که بزرگند اما در رسیدن به قله‌ای موفق نبودند و می‌خواهند خود را با وی توجیه یا تفسیر کنند و آرام بگیرند.

تو نیز کتاب‌هایی خواندی درباره ثروتمندشدن و به قول آن‌ها پولدار شدن. پس می‌خواهم بگویم تو خود در مسیری هستی که ثروت و پول برای تو ارزشمند است.

اما انگاره‌های اجتماعی و محیطی بازدارنده بوده‌اند و این که تو آن را  ارزش خویش قبول کنی بسیار زننده نمایان می‌شدند.

این را گفتم که بگویم تو خود نیز نافی آن نان خشک‌زدن در آب و درویشان‌مآبانه زیستن هستی و این موضوع رابطه مستقیم دارد با خرج کردن.

تفکر رایج می‌گوید پول به زحمت در می‌آید (که البته نمی‌دانم من از کجا در می‌آیم) و به راحتی خرج می‌شود. ولی خرج کردن بسی طاقت‌فرساتر از کسب درآمد است.

زمانی که یکی از فرزندان من به هر شکلی در حال خرج شدن است، شما انسان‌ها رفتاری متضاد دارید؛ برخی عصبی، برخی ناراضی، برخی هم پر از غرور و افتخار و برخی شادان هستید.

هیچ کس نیست که حسی در خرج‌کردن نداشته باشد، نه برای این‌که پول دارایی‌اش است و رنج دوران برده، بلکه به این دلیل که دیگران دارند او را می‌بینند؛ چه در آن لحظه، چه بعد از آن که محصول را در دست خویش دارد.

اما به هنگام کسب درآمد این مورد خیلی کمتر است و شاید بتوان آن را کاملا پوشاند تا نتیجه را دیگران نبینند.

این دیگران عملا آن کسانی هستند که در رابطه مالی با تو نیستند و جزء افراد نزدیک زندگی تو به حساب می‌آیند.

برخلاف تفکر رایج که پول به زحمت در می‌آید (که البته نمی‌دانم من از کجا در می‌آیم) و به راحتی خرج می‌شود می‌خواهم بگویم خرج کردن بسی طاق‌فرساتر از کسب درآمد است.

حال من این حرفا را زدم تا تو را وارد فرآیند آشتی‌سازی با خرج‌کردن کنم و لازم است که ما روی این موضوع کار کنیم. چون به نظر من که این دم و دستگاه را می‌چرخانم خرج کردن تابعی از درآمد نیست، بلکه تابعِ تاثیراتِِ قضاوت‌های دیگران و جلوه تو در نگاه آن‌ها است.

بیا زمانی را تصور کنیم که انسانی نیست و همه چیز تحت حاکمیت ماشین است و همه قوانین داد و ستد همانند الان است، آیا همان گونه که امروز خرج می‌کنی آن زمان هم خرج خواهی کرد؟

من در طی این نامه قصد داشتم که تو را وارد بازی خرج‌کردن کنم چون رابطه تو با فرزندان من نیز نیازمند بازنگری است.

شاید اینجا بگویی من راحت خرج می‌کنم و مشکلی ندارم و مشکل من در درآمد است. یا این‌که اصلا این‌ها مشکل من نیستند و به من درس نده. من با مفهوم خودت دچار مشکل هستم.

من همه این‌ها را در نظر گرفتم و این نامه را نوشتم و رسیدم به این که خرج‌کردن را در این جا نگاه کنیم.

چون این عمل نیز مستقیم با من در ارتباط است و مدام در حال راست‌و‌ریس‌کردن این بخش هستم. آن‌قدر که اینجا دچار تناقض انسانی می‌شوم، در درآمدزایی نیستم.

در ضمن به نظرم شاید بد نباشد پس از این سری نامه، نامه‌ای هم به پدرم ثروت بنویسی. او از من داناتر و عاقل‌تر است.

روزگارت پول

آقای پول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط