
بهترین کتابخوانی دنیا
دلچسبترین و لذیذترین کتابخوانی عمرم میدانید کجاست؟ همینجا کف زمین، درازکشیده کنار مادر که نشسته در کنج گرم و آرامبخش هال خانه. نشستن روی زمین
دلچسبترین و لذیذترین کتابخوانی عمرم میدانید کجاست؟ همینجا کف زمین، درازکشیده کنار مادر که نشسته در کنج گرم و آرامبخش هال خانه. نشستن روی زمین
طبیعت زنی لکاته و تنفروش نیست که تا بر آن وارد شوی خودش را عریان کند برایت. طبیعت زنی زیبا و پردهپوش است. باید که
امروز بعد از کابوسی در دل یک رویا بیدار شدم و اولین تصویری که در کرختی میان بیداری و برخاستن از تخت به ذهنم رسید،
– مادر این صف صندوقه؟ چشمهای بالای ماسک چندلایه گفتند بله. – من بعد از شما حساب میکنم. و همینطور که با عصای سیاهش، شبیه
کمرگاه این دوربرگردان، درست روی دهان باز تونل پررفتوآمد و روی تکه هلالیشکل پیادهرو، آدمهای زیادی را از پنجره تماشا میکنم. سالخوردگانی که موقع ردشدن
«درد میپیچد در دلمان یکهو، درد میپیچد، که هیچ نداریم انگار آقا بالا سری که هیچ نداریم انگار عشقی در سری…» ۱ همان دم که
پیروی از اجداد شکارچی غارنشین در سالن امور مشترکین مخابرات، شمارهام ۱۴۷ بود و نوبت ۱۲۰ را اعلام کرده بودند. جملههایی را که در ذهنم
اینجا که من هستم، ناف جدید تهران است. این ناف تهران هم خودش محل بحث و کرکریخوانی است. گویا در تهران قدیم لوطیهای ساکن در
«منبع همه تصورات ما دو چیز است: خاطرات و شهود. اگر در خاطراتمان اسیر شویم، شهود را درنمییابیم، حالآنکه درِ شهود همواره به سوی ما
ورقهای کلم را باید بهآرامی از هم باز کرد. درست مثل ورقزدن خاطره آدمها. اولین لایهای که با شنیدن اسم کلمپلوی شیرازی یا تصمیم به
آخرین دیدگاهها