نامههای من و پول_قسمت هفتم: پول زن است یا مرد؟
آقای پول خوشبختم از نامهنگاری با تو. وقتی نامهات را دیدم و چشمم به امضایت افتاد که نوشته بودی آقای پول، هم خوشحال شدم از
آقای پول خوشبختم از نامهنگاری با تو. وقتی نامهات را دیدم و چشمم به امضایت افتاد که نوشته بودی آقای پول، هم خوشحال شدم از
این پادکست را ساختهام که از زندگی روایت کنم. از پنجرهای که به دنیا نگاه میکنم. و تلاش میکنم پنجره نگاهم را مدام تمیز کنم
پول عزیز بازی خوبی را شروع کردهایم. یکی از دیوارها فروریخت! اول از همه از شما پول عزیز سپاسگزارم که یکی از دیوارهای بلندی را
والاحضرت پول عزیز از دیدن نامهتان بسی شگفتزده و مشعوف شدم! تصورش هم بر خیالم سنگینی میکرد که روزی خود پول به من نامه بنویسد.
حضرت پول عزیز! چه کسی فکرش را میکرد که روزی من با شما نامهنگاری کنم؟ راستش را بخواهید همان اول که از من خواسته شد
این اولین قسمت از پادکست تازهایه که از امروز پانزدهم فروردین ۹۹ هر عصر جمعه منتشر میشه. اینجا من قراره از زندگی روایت کنم. از
یکی از نقاط عطف تاریخ کتابخوانی من وقتی بود که در دوره دانشجویی کتاب فاوست گوته را خواندم. اگر کسی بپرسد پنج کتاب مهم زندگیات
هر دو پایش را کرده بود توی یک لنگه کفش. آن هم کفش من. کفش سهفصل کوهپیماییام که بهاندازه کافی جا برای پاهای ظریف و
چند روز پیش در استوری یکی از رفقا دیدم کتابی را، که سالهاست در فهرست انتظار من بوده، شروع کرده به خواندن. درجا برایش نوشتم
در آخر یادداشت قبلی (تمرکز گوجوی) وعده دادم که روش جایگزین برنامه پومودورو یا تمرکز بیستوپنج دقیقهای را معرفی میکنم. اساساً آدمهای تنبل و بهانهگیر
انگار خاصیت چهلسالگی به بعد است که آدم شروع میکند به دوستداشتن بیشتر خودش. میفهمد پشت هیاهوی پرطمطراق جهان هیچ نیست. تازه دوزاریاش میافتد که آنقدرها وقت ندارد که درگیر فلسفههای التقاطی و مکاتب اجتهادی و معناهای امتزاجی شود. شاخهبهشاخه دست میبرد به هَرَسکردن، دوریجستن از میل به میوهچینی و نزدیکترشدن به تنه و ریشه. کمکم از شتاب زیستن کم میکند و کممصرفتر میشود. طبیعتتر میشود؛ نه اینکه اسیر شعارهای خوشآبورنگ روز شود در حفظ طبیعت… نه… اصلا خودش طبیعت میشود. راحت بگویم: طبیعت خودش را پیدا میکند.
زیورآلات و دستسازههای چوبی کرگدن *** بهترین انتخابها با طرحهای تک و تکرارنشدنی برای هدیهدادن*** رد کردن
آخرین دیدگاهها