به مویی بندیم…. سینا (اپیزود ششم- بخش سوم- پادکست من خودم هستم)
اپیزود ششم شش قسمت دارد که در آن با شش عزیز از سن ۱۷ تا ۵۷ سال درباره بیثباتی گفتوگو کردهام. درباره سوالی که مدتها
اپیزود ششم شش قسمت دارد که در آن با شش عزیز از سن ۱۷ تا ۵۷ سال درباره بیثباتی گفتوگو کردهام. درباره سوالی که مدتها
اپیزود ششم شش قسمت دارد که در آن با شش عزیز از سن ۱۷ تا ۵۷ سال درباره بیثباتی گفتوگو کردهام. درباره سوالی که مدتها
اپیزود ششم شش قسمت دارد که در آن با شش عزیز از سن ۱۷ تا ۵۷ سال درباره بیثباتی گفتوگو کردهام. درباره سوالی که مدتها
پیروی از اجداد شکارچی غارنشین در سالن امور مشترکین مخابرات، شمارهام ۱۴۷ بود و نوبت ۱۲۰ را اعلام کرده بودند. جملههایی را که در ذهنم
اینجا که من هستم، ناف جدید تهران است. این ناف تهران هم خودش محل بحث و کرکریخوانی است. گویا در تهران قدیم لوطیهای ساکن در
«منبع همه تصورات ما دو چیز است: خاطرات و شهود. اگر در خاطراتمان اسیر شویم، شهود را درنمییابیم، حالآنکه درِ شهود همواره به سوی ما
نقاش دچار بیماری نادری شد: دلگرفتگی! پزشکان و محققان دنیا درمان همه دردها را پیدا کرده بودند جز این یکی. هیچکدام از آدمهای باقیمانده روی
ورقهای کلم را باید بهآرامی از هم باز کرد. درست مثل ورقزدن خاطره آدمها. اولین لایهای که با شنیدن اسم کلمپلوی شیرازی یا تصمیم به
نمیدانم چه سرّی دارد که در خواندن ادبیات داستانی، مرغ حیاط خودمان در برابر آن غازهای سفید وحشی همسایه به چشم نمیآیند. ولی خب نمیشود
آیندهای که به مشتریان وعده میدهند، چیزی شبیه به این است؟ این سوالی بود که از سرم گذشت. نشستهام در دفتر املاک و منتظرم مالک
انگار خاصیت چهلسالگی به بعد است که آدم شروع میکند به دوستداشتن بیشتر خودش. میفهمد پشت هیاهوی پرطمطراق جهان هیچ نیست. تازه دوزاریاش میافتد که آنقدرها وقت ندارد که درگیر فلسفههای التقاطی و مکاتب اجتهادی و معناهای امتزاجی شود. شاخهبهشاخه دست میبرد به هَرَسکردن، دوریجستن از میل به میوهچینی و نزدیکترشدن به تنه و ریشه. کمکم از شتاب زیستن کم میکند و کممصرفتر میشود. طبیعتتر میشود؛ نه اینکه اسیر شعارهای خوشآبورنگ روز شود در حفظ طبیعت… نه… اصلا خودش طبیعت میشود. راحت بگویم: طبیعت خودش را پیدا میکند.
زیورآلات و دستسازههای چوبی کرگدن *** بهترین انتخابها با طرحهای تک و تکرارنشدنی برای هدیهدادن*** رد کردن
آخرین دیدگاهها