تردید؛ انتخاب؛ حرکت
گاهی تردید مثل خرچنگی با ناخنهای تیز و تنی لزج میافتد به جان آدم، آنهم در دوراهیها و گاه چندراهههایی که پاهایت در انتخابشان سست
گاهی تردید مثل خرچنگی با ناخنهای تیز و تنی لزج میافتد به جان آدم، آنهم در دوراهیها و گاه چندراهههایی که پاهایت در انتخابشان سست
دیشب درست قبل از خواب دستم خورد به لیوان بزرگ آب و ریخت روی میز عسلی کنار تختم. آنقدر خسته بودم که هیچ کاری نکردم
امروز بیش از هر چیز به تعدیل فکر میکنم. احساس خطر جدی میکنم از اینکه نکند اشتغال جدیدم، که همین امروز مدارک را برای تنظیم
در ادامه مکاشفات درباره اولویتهاو رسیدگی به آنها، دیشب به سمیناری آنلاین درباره تبلیغات دعوت شده بودم و در آن شرکت کردم. حدود یک ساعت
ساعتهای اولیه روز، برای من که آدم سحرخیزی نیستم، هر دو حالت کرختی و اضطراب شروع را باهم دارد. از یک طرف باید بر انفعال
از امروز یک برنامه غذایی دقیق را شروع کردهام. اسمش را رژیم گذاشتهاند نه؟ میگویند رژیم بگیر قبل از اینکه رژیم تو را بگیرد! این
امروز روزی دیگر است. آغازی دیگر در مسیری پر از آغازها و فرودها و فرازها. در مسیری پر از ایستادنها بهانتظار، زمینخوردنها از ناامیدی، برنشستنها
طبیعت زنی لکاته و تنفروش نیست که تا بر آن وارد شوی خودش را عریان کند برایت. طبیعت زنی زیبا و پردهپوش است. باید که
امروز بعد از کابوسی در دل یک رویا بیدار شدم و اولین تصویری که در کرختی میان بیداری و برخاستن از تخت به ذهنم رسید،
وقتی شروع به مکاشفه و جستوجو درباره روایت شخصی کردم، به نوشتهای از هانا آرنت برخوردم که تکانم داد. در کتاب زندگی روایت است نوشته
انگار خاصیت چهلسالگی به بعد است که آدم شروع میکند به دوستداشتن بیشتر خودش. میفهمد پشت هیاهوی پرطمطراق جهان هیچ نیست. تازه دوزاریاش میافتد که آنقدرها وقت ندارد که درگیر فلسفههای التقاطی و مکاتب اجتهادی و معناهای امتزاجی شود. شاخهبهشاخه دست میبرد به هَرَسکردن، دوریجستن از میل به میوهچینی و نزدیکترشدن به تنه و ریشه. کمکم از شتاب زیستن کم میکند و کممصرفتر میشود. طبیعتتر میشود؛ نه اینکه اسیر شعارهای خوشآبورنگ روز شود در حفظ طبیعت… نه… اصلا خودش طبیعت میشود. راحت بگویم: طبیعت خودش را پیدا میکند.
زیورآلات و دستسازههای چوبی کرگدن *** بهترین انتخابها با طرحهای تک و تکرارنشدنی برای هدیهدادن*** رد کردن
آخرین دیدگاهها